یــآدم است،
تـو همیشه بــآ دلهــُره میگـُـفتی:
تـَرسـَم از روزیـ است
کهـ عشـق مـَن رآ هـَم بهـ حــسـآب بچگـی بگـُذاریــ
حـآل از آن روز هـآ ســآل هـآ میگـُذرد
و مـَن چیزی رآ که تو از آن
دِلهــُره داشــتی
دیدَم!
که رو به رویــَم می ایـستی
و میگــویی
تــو فقـط عـشــق بچگـی امبــودی...
میبیــنی؟
زمـآنه چهـ چیـزهـآ که یـآد نمیدهــَد
نظرات شما عزیزان: