قلب يخي من ...
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 18:15 :: نويسنده : ~ bArAn ~

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت

 

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : ~ bArAn ~

 
فروردين گل رز
 
= گاهی بدون فکر قبلی کاری را انجام میدهید.
 
بسیار رک گو هستید و عاشق مسافرت!
 
اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید و پشتکارتان خوب است

ارديبهشت گل نسترن


=فردی صبور و پرطاقت هستید و اراده بسیار قوی دارید.
 
دوست دارید کارها را به آهستگی ولی به طور جدی انجام دهید.
 
خجالتی هستید و قابل اعتماد. سعی میکنید از مشاجرات دوری کنید.
 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:21 :: نويسنده : ~ bArAn ~

لوئيز رفدفن ، زني بود با لباسهاي كهنه و مندرس ، و نگاهي مغموم . وارد خواربار فروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازه خواست كمي خواروبار به او بدهد. به نرمي گفت شوهرش بيمار است و نميتواند كار كند و شش بچهشان بي غذا ماندهاند.
جان لانگ هاوس، صاحب مغازه، با بياعتنايي محلش نگذاشت و با حالت بدي خواست او را بيرون كند.
زن نيازمند در حالي كه اصرار ميكرد گفت: «آقا شما را به خدا به محض اينكه بتوانم پولتان را ميآورم
جان گفت نسيه نميدهد. مشتري ديگري كه كنار پيشخوان ايستاده بود و گفت و گوي آن دو را ميشنيد به مغازه دار گفت : «ببين اين خانم چه ميخواهد خريد اين خانم با من
خواربار فروش گفت: لازم نيست خودم ميدهم ليست خريدت كو ؟
لوئيز گفت : اينجاست.
- « ليستات را بگذار روي ترازو به اندازه ي وزنش هر چه خواستي ببر . » !!
لوئيز با خجالت يك لحظه مكث كرد، از كيفش تكه كاغذي درآورد و چيزي رويش نوشت و آن را روي كفه ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند كفه ي ترازو پايين رفت.
خواربارفروش باورش نميشد.
مشتري از سر رضايت خنديد.
مغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس در كفه ي ديگر ترازو كرد كفه ي ترازو برابر نشد، آن قدر چيز گذاشت تا كفه ها برابر شدند.
در اين وقت ، خواربار فروش با تعجب و دلخوري تكه كاغذ را برداشت ببيند روي آن چه نوشته است.
كاغذ ليست خريد نبود ، دعاي زن بود كه نوشته بود :
« اي خداي عزيزم تو از نياز من با خبري، خودت آن را برآورده كن

سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 13:45 :: نويسنده : ~ bArAn ~


دختر:می دونی فردا عمل قلب دارم؟
پسر:آره عزیزم
دختر:منتظرم میمونی؟
پسررویش را به سمت پنجره بر میگرداند تا دختر اشکش را نبیند و گفت:منتظرتمیمونم
دختر:دوستت دارم
... ... ...
بعد از عمل،دخترداشت به هوش می آمد،بهآرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد
پرستار:آروم باش عزیزم تو بایداستراحت کنی
دختر:ولی اون کجاست؟گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت ورفت؟
پرستار:در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به اوگفت:میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختربه یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانشجاری شد،آخه چرا؟
پرستار:شوخی کردم بابا!رفته دستشویی الانمیاد


امروز کلیکسیونیجالب و خواندنی از گزارشگر و مجری کشورمان ایران توسط سایت رویا نوبایل برای شماآماده کرده ایم.

کلکسیونی از عجیب ترین جملات جوادخیابانی
طرفدارای مکزیک راه زیادی رو از مکزیک تا آفریقا اومدن,البته اگهاز
مکزیک اومده باشن
داور در سوت خودش میزنه
بذارید به صراحت بگم کهدو دقیقه وقت به پایان مسابقه باقی مونده !
شاید نزدیک ترین کشور به قطب جنوب , آفریقای جنوبی باشه
زاکونی که زا به معنای افریقا و … به معنایه عدد ۱۰است
باران هم به شدت میوزه
بازی شیلی و اسپانیا بسیار جذاب خواهدشد مخصوصا اینکه بازیکنای هر
دو تیم هم زبان و همجنس و (بعد از یه مکث طولانی) وهم زبان هستن
وقتی یه بازیکن هوندوراس تنه میزنه , انگار یه درخت تنهمیزنه
اسپانیا یه گل زده ، داوید ویا هم زده ، خیلی قشنگم زده ، ۵دقیقه
پیشم زده
نود ثانیه از الان بشمارید تا مسابقه تموم شه
با شماره۲۰۱۳تماس بگیرید و پیامک بدید
دقیقه ۱۵ بازی هستیم …. اگر تبریزی ها این بازیرو واگذار کنند
چیزی از ارزش های این تیم کم نمیشه
بله ! این گل هم تقدیمبه شهدای ۸ سال دفاع مقدس
بدون شک الان مردم شهر چلسی خیلی خوشحال هستند
داور هند پنالتی رو دیده و میگه نه !
اسپانیایی ها V وسط رو B میخونن مثلوالنسیا که بالنسیا خونده میشه
تورس میفرسته روی دروازه … جای خود تورس اونجاخالی بود
از نظر ران هم در نظر بگیریم.ران بازیکنان هندوراس خیلی بزرگتره
خوب الان دو تیم باید هر کدوم ۵ تا پنالتی بزنن.باید بگم که هر تیمی
که پنالتیها رو ببره یعنی اینکه بازی رو برده و هر تیمی هم که ببازه یعنی
اینکه بازی روباخته
هلند تنها رقیب جدیش برزیله البته اسلواکی هم تیمنــــــــاجــــدی
نیست
یه دریبلی میزنه که تو گل کوچیک هم نمیشه از ایندریبل ها زد
واقعا عجیبه که در تهران ما الان هوا گرمه،ولی در افریقا الانهوا
سرده
کریم انصاری فرد هیچ نسبتی با برادران انصاری فر نداره! بخصوصبا
محمد حسن
پنج حلقه المپیک نمادی از رنگ پرچم همه ی کشورهای دنیاست
افرین علیرضا محمد،افرین.واقعا یکبار دیگه با صراحت میگم،افرین
علیرضا محمد
یک سانتر بی هدف … و گل
شما از روی قطر ۲ بازیکن میتونید بفهمید کدوم قویتره
سبک بازی پاراگوئه جوریه که دوست داره بازیو به ضربات پنالتی یا
نهایتاوقت اضافه بکشونه
حالا بعد از این مسابقه کشتی اسپانیا از ۴/۱ عبور میکنه ووارد نیمه
نهایی میشن
حالا توپ رو سانتر میکنه…در واقع پرتاب میکنه
فعلا با مداد اسم هلند رو در فینال بنویسید
اوه , عجب برگردونی زد تو صورتشحالا چمن و عرق هر چی بود هم میاد تو
صورتش
امان از دست این دیرک دروازه یهموقع به نفع تیمه یه موقع به ضرر تیم
حالا این موج ,اسمش موجه مکزیکیه که توورزشگاه الان زده میشه
بزن خلعتبری .. بزن
 

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 17:38 :: نويسنده : ~ bArAn ~

اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام  مي كنم
كه تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهددين و آيين و رسوم
ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير
دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير
قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند .
من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به
من   مي دهد ،هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است ، كه
مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت
آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ،كسي به
ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او
خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به
نحو ديگر  بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد
من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيردو بدون
پرداخت مزد ،  وي را بكار وادارد
من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرستد و در هر
نقطه كه ميل دارد سكونت كند ،مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غضب ننمايد ،و هر شغلي
را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرف برساند ، مشروط به
اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند
من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت
تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد .
مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است و اگر يك فرد از خانواده يا طايفه اي مرتكب
تقصير  ميشود ، فقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران
من تا روزي كه به ياري مزدا ، سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان غلام
و كنيز بفروشندو حكام و زير دستان من ، مكلف هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ،
مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوندو رسم بردگي بايد به كلي از جهان
برافتد .
و از مزدا خواهانم ، كه مرا در راه اجراي تعهداتي كه نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك
اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند .
كــــوروش
 
دعاي كوروش در حق سرزمين ايران : اهورا مزدا ، اين سرزمين را ، اين مرز و بوم را ، از كينه ، از
دشمن ، از دروغ و از خشكسالي حفظ كند .

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 17:15 :: نويسنده : ~ bArAn ~

وصیت نامه کوروش کبیر
اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند .
جانشین من خشایارشاه باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست.
البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده بودن این مقدار زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .



ادامه مطلب ...
دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : ~ bArAn ~

دختری به کوروش بزرگ گفت من دوستت دارم و عاشقت هستم . . .
کوروش گفت لیاقت تو برادر من است که بسیار زیبا تر و دلاور تر از من
است و الآن پشت سر شماست !
دختر برگشت اما پشت سر او هیچ کس نبود !!!
کوروش بزرگ گفت اگر تو عاشق من بودی ،
هیچ گاه پشت سرت را نگاه

نمی کردی

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : ~ bArAn ~


به نام خدا
 
شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زدهبود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشینمشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونستمیوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوههای خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونهمیتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسرافنمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزنرفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دستنزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا ازمشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفتچند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستادبرگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَردنِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر
من … مستحقداشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن ودوست داشتن همه انسانها و احترام بههمه آنها بي هيچ توقعي  …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زنمنتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوزایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید رویصورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیربیبینی این شب چله مادر!
در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانینیست
هیچکس سوار بر اسب نیست
هیچکسرا در حال تعظیم نمی بینید
در بین اینصدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.
این ادب اصیل ماناست:نجابت - قدرت- احترام- مهربانی- خوشرویی
این را به همه ایرانیان بگویید تا یادمان
نرود که هستیم
 



دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : ~ bArAn ~

در زبان انگلیسی واژه های
FriEND (دوست)
BoyfriEND (دوست پسر)
GirlfriEND (دوست دختر)
BestfriEND (بهترین دوست)

همگی سه حرفEND (خاتمه) را به همراه دارند...
اما کلمه FamILY (خانواده) سه حرف ILY را دارد که همان مخفف I LOVE YOU می باشد..

و جالب است بدانید
FAMILY =FATHER AND MOTHER I LOVE YOU
 

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 16:43 :: نويسنده : ~ bArAn ~

 
طالع متولدين سالهاي مختلف بر اساس جدول ذيل استخراج شده است چنانچه به موردي بر خورديد كه باعث رنجش شما شد ما بي تقصيريم .

پس بخوانيم و ببينيم كه هستيم!!؟؟






ادامه مطلب ...
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 20:37 :: نويسنده : ~ bArAn ~

 
 
سن ۱۴ سالگی: تا پارسال هر کی بهشون می گفت: چطوری؟ می گفتن: خوبم مرسی! حالا ميگن: مرسی خوبم!
سن ۱۵ سالگی: هر کی بهشون بگه سلام ، ميگن: عليک سلام! ... نقاشيشون بهتر ميشه (بتونه کاری و رنگ آميزی و ...!)
سن ۱۶ سالگی: يعنی يه عاشق واقعين! ... فردا صبح هم می خوان خودکشی کنن! ... شوخی هم ندارن!
سن ۱۷ سالگی: نشستن و اشک می ريزن! ... بهشون بی وفايی شده! ... (کوران حوادث!)
سن ۱۸ سالگی: ديگه اصلا عشق بی عشق! ... توی خيابون جلوی پاشون رو هم نگاه نمی کنن!
سن ۱۹ سالگی: از بی توجهی يه نفر رنج می برن! ... فکر می کنن اون يه آدم به تمام معناست!
سن ۲۰ سالگی: نه ، نه! ... اون منو نمی خواست! ... آخرش منو يه کور و کچلی می گيره! می دونم!
سن ۲۱ سالگی: فقط ۲۷-۲۸ سالگی قصد ازدواج دارن! فقط!
سن ۲۲ سالگی: خوش تيپ باشه! پولدار باشه! تحصيلکرده باشه! قد بلند باشه! خوش لباس باشه! ... (آخ که چی نباشه!)
سن ۲۳ سالگی: همه ء خواستگارا رو رد می کنن!
سن ۲۴ سالگی: زياد مهم نيست که چه ريختيه يا چقدر پول داره! فقط شجاع باشه! ما رو به اون چيزایی که نرسيديم برسونه!
سن ۲۵ سالگی: اااااااه! پس چرا ديگه هيچکی نمياد؟! ... هر کی می خواد باشه ، باشه!
سن ۲۶ سالگی: يه نفر مياد! ... همين خوبه! ... بــــــــــله!
سن ۲۷ سالگی: آخيـــــــــــش!
سن ۲۸ سالگی: کاش قلم پات می شکست و خواستگاری من نميومدی

یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 20:33 :: نويسنده : ~ bArAn ~

داشت دفترمشقش را جمع می کرد.چشمش افتاد به روزنامه ای که مادر روی آنبرای همسایه ها سبزی پاک کرده بود.تیترش یک "سه" بود با بینهایت "صفر"جلوش.عدد "سه"ناگهان او را از جا پراند.
- بابا، پس فردا با بچه هایمدرسه می برنمون اردو. سه هزار تومن می دی؟
بابا سرش رابلندنکرد.باصدایی آرام گفت:فردا یه کم بیشتر مسافر می برم، سه هزار تومن هم به تومیدم.
با وعده شیرین بابا خوابید.
صبح زود، رفت کنارپنجره. پرده را کنار زد. باران ریزوتندی می بارید.قطره هایباران برای رسیدن به زمین مسابقه گذاشته بودند. بند دلش پاره شد:آخه توی این بارونکه مسافر سوار موتور بابام نمی شه.
اشک توی چشمهایش حلقه زد. از پشت پنجره آمد کنار. یک قطره اشک از روی صورتش چکید روی یکی از بینهایت "صفر"هایی که جلوی عدد"سه" رژه می رفتند

یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 20:18 :: نويسنده : ~ bArAn ~


 
پسرها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنينمختلف
 

سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون بهمردم نگاه کنن … از قيافه خودشون بدشون مي ياد

سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن،تکنو مي زنن … حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن … با راکت تنيس هم گيتار ميزنن

سن 17سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن … فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن … يادش به خيراون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
..

سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن … آخ آخ …آهنگهاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه

سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحدداشته باشن … تيز ميشن … ابي گوش ميدن

سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن …ستارگوش ميدن که نفهمن چي شده

سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از این بچه بازيها مي بينن … مثلاعاقل مي شن

سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه … دنبال يه آدم حسابي مي گردن
..

سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض ميشه

سن 24 سالگي : نه… اون با يه نفر ديگه هم دوسته …اصلا لياقت عشق منونداشت

سن 25سالگي : عشق سيخي چند؟ … طرف بايد باباش پولدار باشه… حالا خوشگل هم باشه بدنيست

سن 26سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم … افتخار ميدين غلامتون باشم؟

سن 27 سالگي : آخيش

سن 28سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم

یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : ~ bArAn ~

مـــــن

از تمامـــآسمـــان

یکــــ بــــاران را میخواهمـــــ ...

و از تمــــام زمیــــن

یکـــ خیابانـــــ را ...

و از تمــ ــامــ تـــ ــو

یک دستـــــ

که قفــــل شده دردستـــ مـــــن
...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : ~ bArAn ~

چقد سخته دلت بشكنه و نتوني دم بزني!!!
چقد سخته هيچ همصحبتي نباشه كه هر وقت دلت گرفت سر روي شونه اش بذاريو اشك بريزي!!!
چقد سخته هميشه انگشت اتهام به طرفتو باشه در حالي كه حتي روحت هم از ماجرا بي خبر باشه!!!
چقد سخته ببيني شكستن دل كسي رو كه دوستش داري و تكيه گاهت هست يعنيپدر!!!
چقد سخته نشكستن بعضي چیزا كه نتوني بريزيشبيرون و بشه غمباد!!!
چقد سخته غم ، شرم و سردرگميرو ديدن توي چشماي برادر!!!
چقد سخته دبدن دلهره ونگراني رو توي چشماي هميشه نگران مادر!!!
چقد سختهاين زندگي لعنتي كه چيزي جز غم ازش نمي بيني!!!
چقدسخته تنهايي و تنهايي و تنهايي!!!!

یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : ~ bArAn ~

به ساعت نگاه مي كنم:
حدود سه نصفه شباست
چشم مي بندم تا مبادا چشمانت را از ياد برده باشم
و طبق عادت كنار پنجرهمي روم
سوسوي چند چراغ مهربان
وسايه هاي كشدار شبگردانه خميده
و خاكستريگسترده بر حاشيه ها
و صداي هيجان انگيز چند سگ
و بانگ آسماني چند خروس
ازشوق به هوا مي پرم چون كودكي ام
و خوشحال كه هنوز
معماي سبز رودخانه ازدور
برايم حل نشده است
آري!از شوق به هوا مي پرم
و خوب مي دانم
سالهاست كه مرده ام

یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 15:35 :: نويسنده : ~ bArAn ~

فرشته های زمینی

آدما تاوقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...
_______________________________________
پدرم ، تنهاکسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !

________________________________________
شرمنده ميکند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان
_____________________________________________


خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !





ادامه مطلب ...
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : ~ bArAn ~

این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری می رود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور می شود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل ...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 15:24 :: نويسنده : ~ bArAn ~

آری تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره ،
فکر ،
هوا ،
عشق ،
زمین ،
مال من است
اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای مناست
من نمی دانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست.
صبر کن ایسهراب
قایقت جا دارد?
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
به سراغ من اگر میآیید ، تند و آهسته چه فرقی دارد؟
تو به هر جور دلت خواست بیا
مثل سهرابدگرجنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد
مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من

                                                                          ....

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 37
تعداد آنلاین : 1



خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



این سایت را حمایت می کنم
نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

Powered by 20Tools
این سایت را حمایت می کنم