قلب يخي من ...
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : ~ bArAn ~

دختر: ... واقعا که...!!!

پسر: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟

دختر: لوووووووس...

پسر: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !

دختر: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟

پسر: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی نقطه ضعف میدی دست من!

دختر: من از دست تو چی کار کنم...

پسر: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن بیست و یکم من!!!

دختر: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.

پسر: صفای وجودت خانوم .

دختر: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های کتاب فروشی و ورق زدن کتاب ها... برای بوی کاغذ نو... برای شونه به شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!

پسر: می دونم... می دونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای بستنی های شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم...!

دختر: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟

پسر: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!

دختر: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی دستام گره می خوردن... مجنون من.

پسر: ...

دختر: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟

پسر: ......

دختر: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...

پسر: .........

دختر: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...

پسر: خدا ن... (گریه)

دختر: چرا گریه می کنی...؟؟؟

پسر: چرا نکنم...؟! ها!!!؟

دختر: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند دیگه...، بخند... زود باش بخند.

پسر: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟

دختر: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .

پسر: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم .

دختر: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟

پسر : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی خوب آوردم.

دختر:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.

پسر: ...

دختر: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟

پسر: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز!،
یک شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره...!
اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.
نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چنداندور...
امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....
دیگر نگران قرص های نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم نباش...!
نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم...!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 200
بازدید کل : 111892
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 37
تعداد آنلاین : 1



خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



این سایت را حمایت می کنم
نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

Powered by 20Tools
این سایت را حمایت می کنم